مهدی دادویی نژاد
مریم میرزاخانی بیست سال پس از حادثه سقوط اتوبوس حامل نوابغ کشور و از دست رفتن چند سرمایه ویژه و مهمتر از هر منبع دیگری برای رشد و توسعه، چشم از جهان فروبست، نوابغی که از تمام سرمایه این کشور سهمشان حتی یک بلیط هواپیما هم نبود. حال چند سوال، چرا سهم ایرانیها از نوابغ تنها به افتخار کردن تنزل یافته؟ چرا میرزاخانیها در این کشور به هدر میروند؟ چرا برای میرزا خانیها ایران محیط مطلوبی نیست؟
سالهاست شاهد درخشش ایرانیان در اقصی نقاط جهان هستیم و از شنیدن خبرهای موفقیت ایشان در سراسر جهان غرق در سرور به ایرانی بودنمان افتخار میکنیم، این سهم ماست از این سرمایهها، افتخار کردن! سال هاست در زمینه فرار مغزها بالا نشین جهانیم و در جذب استعدادها در منطقه هشتمین کشوریم. میزانی از مهاجرت نخبگان با توجه به ماهیت جهانشمول علم و رفت و امدهای علمی کاملا توجیه پذیر است و حتی گاهی لا جرم، اما وضعیت محنت بار در کشورمان این است که ما فقط صدور سرمایه داریم، فی الواقع و با ارزش گذاری روی سرمایه هایی مانند نخبگان میتوان گفت همیشهتراز تجاری ایران مثبت بوده و خواهد ماند.
امروز هم چنان میرزاخانیها کم نیستند ولی طی نسلهای آینده قطعا ایران دچار خشکسالی میرزاخانیها خواهد شد، سالیان سال است در زیر پوست این کشور فرزندانی رشد میکنند که مورد بی مهری تام و تمام قرار میگیرند وترک وطن را بر ماندن در انترجیح میدهند تا بتوانند به ارزوها خود جامه عمل بپوشانند. نگاهی به وضعیت دانشگاههای کشور بیندازیم میتوان سقوط در تمام شاخصها را به نظاره بنشینیم، با رویت هر آبادی در این مملکت و به بهانهترویج علم دانشگاههایی از جنس آزاد، غیر انتفاعی، پیام نور، علمی کاربردی و ...سبز شدند که افتخارشان در کمیت تعداد افرادی است که جذب شده اند...
کمیتی که کیفیت را قربانی ان کرده، دانشجو بودن دیگر ارج و قرب سابق را ندارد و کسی برای آنهاتره هم خرد نمیکند. فارغ التحصیلان دانشگاههای برتر کشور امروز دچار سرخوردگی روز افزونی شدهاند وقتی صدایشان به جایی نمیرسد، روزگاری دست یابی به مدارج تحصیلات تکمیلی تنها برای بهترینها مقدور بود اما امروز به لطف قبولی فلهای افرادی با درصدهای منفی هم دکتری میخوانند، واقعا باید رمقی برای دانشجوی واقعی باقی بماند؟ بسیاری از جوانان برتر از دوره بعد از لیسانس جذب دانشگاههای معتبر جهانی میشوند و دانشجویان دیگری بعد از فوق لیسانس عطای ماندن در ایران را به لقایش میبخشند. در کدام کشور پیشرفتهای این حجم از سرمایهسوزی دیده میشود؟ وقتی دانشجویان دکتری دانشگاههای معتبر کشور در گیر مشکلات مادی روزمره میشوند و از ان طرف دنیا برایشان فرصتهای مالی و تحصیلی عالی فراهم میشود چرا باید بمانند؟
آخرین مورد در مورد کمک هزینه دانشجویان دکتری بود که حیثیت آنها را در جامعه لکه دار کرد. بسیاری از افرادی که بعد از کسب مدارج علمی عالی خواستار بازگشت به ایران هستند با دیدن تعداد بیکاران دکتری و فوق لیسانس از دانشگاههای معتبر کشور قید بازگشت را میزنند. دانشجویانی که برای جذب در هیات علمی دانشگاهها و یا در بخشهای تحقیق و توسعه و هم چنین پژوهش جز داشتههای علمی چیزی برای عرضه ندارند و در زیر چکمههای رابطه و رانت له میشوند. کسانی که نور چشمی باید باشند و خار در چشم تلقی میشوند تا کسان و نزدیکان فلان مدیر به مرتبت علمی دست پیدا کنند.
در کشوری که فرقی نمیکند رتبه اول از دانشگاه تهران باشی یا نفر آخر دانشگاه ازاد در همان رشته و ملاک چیز دیگریست توسعه امری محال است، مشکل مهمی که امروز درگیر ان هستیم هدر رفت سرمایههای انسانی با شدت هر چه تمامتر است، بسیاری از نویسندگان پایان نامه در خیابانهای منتهی به دانشگاه تهران فارغ التحصیلان دانشگاههای معتبر این کشورند که شغلی مناسب برای آنها در نظر گرفته نشده است، آری، باید برای این استعدادها شغل در نظر گرفت، نخبگان ایرانی نشان دادهاند که افرادی به شدت قانع هستند، نیازمند فضای حد اقلی برای رشد و بالندگی هستند که سال هاست همین فضای حداقلی نیز از انها دریغ شده است، در کدام کشور پیشرفته یا حتی در حال توسعه میتوان مشاهده کرد جوانی را با بودجه دولتی و در دانشگاه روزانه جذب کرده و سپس او را به حال خود رها کنند و او در به در شغلی حداقلی متناسب با شان خود پشت در دفتر نماینده یا مدیری سر خم کند و از شدت شرمندگی از کرده خود پشیمان شود، ان هم مدیر و نمایندهای که به زور پول مدرکی برای خودش دست و پا کرده و امروز برای حفظ رشتههای نیست در جهان در دانشگاه ازاد گریبان بدرد؟
ما محرومترین مردمی هستیم که در عین حال از لحاظ منابع در زمره ثروتمندترینها قرار میگیریم، کشوری هستیم با تعداد افراد زیادی زیر خط مطلق فقر اما در تمام بخشها امکانات مادی ما خبر از متمول بودنمان میدهد. سال به سال دانشگاههای ما خالی از اساتید نخبه و خبره میشود که به هزار انگ و کنایه آنها را میرانند و طبق لیستی از پیش تعیین شده هیات علمی جذب میکنند که بعد از سی سال حضور در دانشگاه آنچه در خور اوست این است که از مرتبه استادیاری به مرتبه مربی تنزل درجه بیابد. حال با شنیدن خبر فوت این دانشمند ایرانی یا بهتر بگوییم ایرانی الاصل بر این امر باید صحه گذاشت که ایران جایی برای نخبگان علمی تیست و روزگاری نه چندان دور در آینده خزانه ژنتیکی این مرز و بوم خالی از نوابغ خواهد شد، و در مرتبه بعدی خالی از استعدادهای خوب، روزگاری که همچنان در این کشور مدیرانی به تلاشهای اندک سرمایههای باقی مانده در کشور استناد خواهند کرد و صدا و سیمای این کشور در چندین نوبت به بزرگنمایی این اندک باقیماندهها همت خواهد گماشت. آیا این فاجعه کمتر از نسل کشی میتواند ایران را خالی از ایرانی مستعد کند؟